بچه كه بوديم اين روزها حال و هواي ديگري داشتيم. سر در گم بين احساسات ضد و نقيض. از يكطرف کمي دلخور بوديم كه تعطيلات تابستان تمام شد، از طرف ديگر كه انصافا" كفهاش سنگينتر هم بود خوشحال بوديم كه يك سال تحصيلي ديگر شروع ميشود. بعد از سهچهار ماه دوري قرار بود دوستها و همكلاسيها را ببينيم و يكدنيا حرف براي هم داشتيم. براي خريد كيف و كفش و لباس نو از صبح با بابا و مامان از اين خيابان به آن خيابان و از اين مغازه به آن مغازه. بعد هم تا روز اول مهر بارها و بارها همه لباسها را ميپوشيديم و جلوي آينه خودمان را برانداز ميكرديم. همه اينها يك طرف. خريد لوازم تحرير هم يك طرف, که هميشه مي گشتيم تا قشنگترينها را پيدا كنيم. همه چيز نو مي شد. حتي قول و قرارهايي که براي سال جديد در دلمان با خداي خود مي گذاشتيم.
کمتر کسي روز اول مهر غيبت مي کرد. همه در آن روز هيجان داشتند. اينكه در كدام كلاس افتاديم. از دوستهايمان جدا شديم يا نه. معلممان كيست. كلاسمان كجاست.
روزهاي اول سال هميشه انگشتهايم زخم بود. هربار كه دستم را داخل کيف مي كردم تا كتابي در بياورم ورقهاي نوي كتاب انگشتهايم را مي بريد. كتاب ها را با ذوق فراوان با يک لايه كاغذ كادو و يك لايه پلاستيك جلد مي كرديم و يادم هست كه چقدر جستجو مي کرديم تا قشنگترين كاغذ كادو را پيدا كنيم. با نهايت دقت و سليقه كتابها را جلد مي كرديم. مامان با خط قشنگ اش اسممان را روي جلد كتاب مي نوشت. مدادها را تيز مي كرديم و همه چيز مرتب و منظم پيش به سوي مدرسه.
يادش به خير...
حال سالهاست که از روزهاي خوب مدرسه براي خيلي ها گذشته. اما تب و تاب بازگشايي مدارس همچنان در فضاي شهر استشمام ميشود و همه را حتي آنها که سالهاست با نيمکتهاي مدرسه خداحافظي کردهاند را سر ذوق مي آورد.
عده اي به دنبال كيف و كفش و لباس مدرسه اند و عده اي هم كتاب هاي درسي و لوازمالتحرير را در مغازه ها جست وجو مي كنند. خلاصه اول مهر از راه رسيده است.
دوباره نسيم مهر داخل حياط مدرسه ها به انتظار نشسته تا با آغاز سال تحصيلي جديد بر صورت هزاران شكوفه باغ دانش بوزد و آغاز سال تحصيلي جديد را بر آنها تبريك گويد.
بوي خوش مهر، مداد پاك كن، نيمكتهاي چوبي و دفاتر جديد بيش از هر كسي كودكان را مجذوب كرده است و دل صدها پدر و مادري را كودكان شان را روانه مدرسه مي كنند به تب و تاب انداخته است.
شور و شوق اين روزها شايد بيشتر در چشمان نوآموزاني باشد كه براي قرار گرفتن در پشت ميزهاي چوبي كوچك سر از پا نميشناسند.
با خوشحالي همراه پدر و مادرشان كليه وسايل مدرسه را خريده و بيتابانه در انتظار بازگشايي مدارساند.
پس يک دنيا تبريک به بزرگي دنياي تمام قلم و کاغذها به همه بچهمدرسهايهايي که اول مهر راهي مدرسه مي شوند. و با شنيدن زنگ اول مهر, زنگ زندگي و حيات نيز در جان آنها نواخته مي شود.
بعد از سه ماه تعطيلي دوباره فرياد دانش آموزان پنجره هاي كلاس را مي لرزاند. هيجان بچه ها سکوت سه ماهه مدارس را مي شکند و آنها باذوق و شوق اين روز را آغاز مي كنند. دوباره پشت نيمكتها مي روند و سال تحصيلي جديد آغاز مي شود.
و شايد آنها که سالياني اندک و يا بسيار است که دوران مدرسه را سپري کرده اند دلشان بخواهد که پاييز آنها هم با اول مهر و آغاز مدارس رنگ و بوي ديگري به خود بگيرد, باز صبح روز اول مهر قلبشان تاپ تاپ كند. مضطرب دوستيهايي شوند كه قرار است شكل بگيرد. دلهره اين را داشته باشند كه خانم معلم خوش اخلاق است يا بداخلاق. درس جديد چيست؟ دو به علاوه دو چند؟ كي برف مي آيد و مدرسه تعطيل مي شود؟ كي زنگ مي خورد؟ و خيلي چيزهاي ديگر.
مهري ديگر از راه رسيد و صداي زنگ مدرسه با همه شور و شوق خود, شايد رنگي از حسرت را هم بر دل برخي بنشاند.